کوچیک بودم که انقلاب شد، اما خیلی چیزها رو خوب یادمه. یادمه که "سیاسی های" اون موقع خیلی وقت صرف "بحثهای ایدئولوژیک" میکردن. خدا و مارکس و دین و سوسیالیسم و حضرت محمد و امام حسین و ...! برای ما هم که کوچکتر بودیم جالب بود، با اینکه چیز زیادی از اون بحثها سرمون نمیشد! اما همین بلند بلند بحث کردنشون و عصبانی شدنشون و ... نه دست به یقه نمیشدن خوشبختانه! فدایی میخواست مجاهد رو جذب کنه، مجاهد میخواست کمونیست رو مسلمون کنه، یکی مارکسیست بود اما مائو ایست، یکی لنینیست بود اما سایه ماویستها رو با تیر میزد و ... جالب اینه که یادم نمیاد حتا یکی از این افراد دین یا عقیدش تو این جر و بحثها عوض بشه! یک مجاهد رو یادم نیست که فدایی بشه، یا یک "کافر" مسلمون! البته، چرا یکی یادمه بعد از روزها بحث، از دین برگشت و خیلی هم تو دوست و فامیل این مساله پیچید! اما طرف یه ماه بعدش "توبه" کرد و دوباره مسلمون شد! بخش غم انگیز داستان اینه که در حالی که این گروههای سیاسی داشتن، تقریبا تمام وقت، سر مساله خدا و دین و ایدئولوژیهای خودشون بحث و جدال میکردن، خمینی و دار و دستش در حال چیدن دسیسه برای سرکوب کردن همه این گروهها از یک کنار بودن !
و شد آنچه که شد... حالا غرض از این که سرتون رو درد آوردم: امروز ما نباید اشتباه گروههای سیاسی اوائل انقلاب رو تکرار کنیم! امروز حکومت خامنهای دائم در فکر سرکوب و ریشه کن کردن مخالفینش هست. واسش هم هیچ فرقی نمیکنه مخالفش دین داره یا بی دین! طرفدار سوسیالیسمه یا سرمایه داری، فعال حقوق بشره یا مبلغ مسیحی یا بهایی! همه رو سرکوب میکنه تا خداوندی و اقتدار خودش رو به همه ثابت کنه و همه هموطنان رو برده خودش بکنه. پس ما هم به عنوان مخالفین دیکتاتوری، بیایم به جای گیر دادن به دین و جهانبینی همدیگه، گیر بدیم به حکومت ظلم و جنایت و دروغ! بیایم همه برای رسیدن به دموکراسی و یک نظام پرلمانتار، که درش همه احزاب معتقد و متعهد به رای و نظر ملت آزادن تلاش کنیم. هموطن مذهبی با شعار الله و اکبر و یا حسینش و هموطن غیر مذهبی با شعار آزادی اندیشه و مرگ بر دیکتاتور ش! از این به بعد هر وقت کسی خواست در شرایط حساس و تعیین کننده فعلی بحثهای مذهبی و ایدئولوژیک رومطرح کنه این جملات معروف رو به یادش بیاریم:
اول به سراغ یهودیها رفتند
من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم .
پس از آن به لهستانیها حمله بردند
من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم .
آنگاه به لیبرالها فشار آوردند
من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم
سپس نوبت به کمونیستها رسید
کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم .
سرانجام به سراغ من آمدند
هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند.
(مارتین نیمولر)
Ingen kommentarer:
Legg inn en kommentar